ذرّه ای هستم
ذرّه ای هستم و در کوی تو ام جای خوش است...
 
 

محمدعلی بن ابوطالب متخلص به حَزین و معروف به شیخ علی حزین ملقب به علامه ذوالفنون

در سال ۱۱۰۳ قمری در اصفهان زاده شد. او از تبار زاهدی ها و نوادگان شیخ زاهد گیلانی است. از استادان حزین می‌توان به اشاره کرد.

او جهانگرد و همچنین دانشمندی جانورشناس بود.[۱] وی همچنین از آخرین شاعران بزرگ سبک هندی بود. از آثار او می‌توان به تذکره شعرا، دیوان اشعار، صفیر دل و حدیقه ثانی در برابر حدیقه سنایی و تذکارات العاشقین در برابر لیلی و مجنون اشاره کرد. تذکره حزین لاهیجی با سبکی ساده و پخته به نگارش درآمده‌است.

حزین در کتاب تاریخ خود به نام "زندگی شیخ حزین به قلم خود او" وضعیت اصفهان در زمان حمله افغانان و نیز اشغال ایران بوسیله ترکان عثمانی را شرح می‌دهد.

 

زندگی

 
یادبود کنگره بزرگداشت

حزین لاهیجی در سال ۱۱۴۶ق به هند رفت و در سال ۱۱۸۱ق در حدود هفتاد و هشت سالگی در بنارس درگذشت و در همان شهر دفن شد.

حزین لاهیجی از ترس نادرشاه به هندوستان رفت و تا پایان در هند زندگی کرد. سکونت محمدعلی حزین لاهیجی در نوزده سال آخر زندگی خود در بنارس که تحت حکومت بود، از رویدادهای مهم در حیات فرهنگی، مذهبی و ادبی این شهر است. آرامگاه او - که مدفن نیز در جوار آن است - در بنارس زیارتگاه مهمی است که زوار آن، علاوه بر شیعیان، سایر مسلمانان نیز هستند. حضور حزین و درسهای او در ترویج و اشاعة تشیع در آن سامان نقش بسیار مهمی داشت.[۲]

بخشی از سروده‌های او به زبان فرانسه نیز ترجمه شده‌است.[۱]

منابع

  • کریمی، یوسف، زندگی‌نامهٔ مشهورترین شاعران ایران، تهران: ۱۳۸۵، ص۱۶۳.
  1.  دولت نادر شاه افشار ترجمه حمید مومنی
  2.  دانشنامه جهان اسلام، به نقل از منابعی قدیمی‌تر: (بهبهانی، ص ۲۴؛ کُل، ص ۵۱-۵۲؛ بهگوان داس هندی، ص ۵۲) و (گلچین معانی ، ۱۳۶۳ ش؛ رضوی، ج ۲، ص ۱۱۴)

 

توضیحات دیگر در ادامه مطلب...



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 21 اسفند 1392برچسب:زندگینامه,شرح حال,حزین لاهیجی,علامه ذوالفنون, :: 1:41 :: توسط : ذرّه

ای وای بر اسیــری کز یاد رفته باشــد

در دام مـانده باشـد صیـاد رفتـه باشـد

آه از دمــی که تــنها با داغ او چو لاله

درخون نشسته باشم چون باد رفته باشد

دیشب صدای تیشه از بیستـون نــیامـد

شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

خونش به تیـغ حســرت یارب حلال بادا

صیدی که از کمندت آزاد رفتـه باشــد

از آه درد نــاکـی سـازم خـبـر دلـت را

 وقتی که کوه صبرم بر بـاد رفته باشـد

رحــم است بر اسیری کـز گرد دام زلفـت

 با صد امـیدواری نـاشـاد رفتــه باشـــد

شـادم که از رقـیبـان دامن کشـان گذشتـی

گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشـد

پرشور از حزین است امروز کوه و صحرا

مجنون گذشتـه باشـد فرهـاد رفتـه باشـد

 

حزین لاهیجی


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 18 اسفند 1392برچسب:شعر,حزین,لاهیجی,حزین لاهیجی,صیاد, :: 18:10 :: توسط : ذرّه

ای آنکه دلم در کف تو چون موم است

هر کس که بگرید ز غمت مرحوم است

هرگز نروم از در تو جای دگر

چون قمری دل جَلد سر این بوم است


ارسال شده در تاریخ : جمعه 9 اسفند 1392برچسب:حسین, :: 1:56 :: توسط : ذرّه

https://fbcdn-sphotos-h-a.akamaihd.net/hphotos-ak-ash4/262725_451427178247166_2005926873_n.jpg

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برداه ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخم هایی که نشمرده ایم
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم

مرحوم قیصر امین پور


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 28 بهمن 1392برچسب:شعر,قیصر امین پور,گلدان خالی, :: 15:27 :: توسط : ذرّه

بر دلم شده عقده آرزوی دیدارت

روز شب کنم شب روز در خیال و پندارت

غوطه ور شدم جانا در مناهی و عصیان

ناجی ام تویی گشتم منتظر به انذارت

ای تو درد و هم درمان ای تو جان و هم جانان

ای تو جنت و رضوان کن نظر به بیمارت

در ظلال این وادی خلق را شدی هادی

ای تشنه آزادی ما تشنه گفتارت

بر سوی گدا یارا یک لحظه نظر فرما

آن مایه ندارم من تا شوم خریدارت

صد یوسف کنعانی از حسن تو در حیرت

صد خضر نبی آمد در پناه دیوارت

در کوی تو نتوان شد با کبر و حسد وارد

بی اذن تو نبوَد کس حجره دار بازارت

ای نرگس خون بارت طعنه زده بر شبنم

با غمزه آن کردی این ذرّه گرفتارت

 

هجدهم فروردین 1389


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 23 بهمن 1392برچسب:ابا الصالح,مهدی,ذرّه, :: 11:6 :: توسط : ذرّه

 

 

ای دوست به حال ما نظر کن                 ای پادشها ز ما گذر کن

دانی تو حکایت دلم را                   ای مه شب هجر ما سحر کن

جانا ز تو برنتابد این جان                     جانم به قدوم خود هدر کن

خلقی شده غرق خال رویت                این مرکز عشق را دگر کن

شیرازه هستی ام تویی تو          با ما به از این که هست سر کن

هرچند که خار چشمت هستم                  اما به بزرگیت گذر کن

نومید شدند مردم از من                       این مسّ وجود را تو زر کن

این ذرّه هلاک روت گشته                  فکری تو به حال بی ثمر کن

 

دوازدهم آبان ماه هزار وسیصد و هشتاد و هشت


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 15 بهمن 1392برچسب:ای دوست,شعر,عاشقانه,شعر عاشقانه, :: 1:29 :: توسط : ذرّه

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ
... .... سلام قولا من ربّ الرّحیم .... ... این صفحه ، مجالی شد برای نمایاندن آنچه که در گلویم مانده و راه را بر نفس گرفته امید آنکه مایه آرامش باشم و نه رنجش
آخرین مطالب
نويسندگان

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 44
بازدید هفته : 121
بازدید ماه : 268
بازدید کل : 36221
تعداد مطالب : 94
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1


Alternative content