منم که توبه شکستم ز بعد عهد نگار
کجا روم به که روی آورم بجز دلدار
حریف عشق نبودم که پنجه اندازم
منم که سخت شکستم میان این پیکار
به فکر یار نبودم زمان خواب و خورم
کنون که لحظه جوع است گشته ام بیدار
دو دست بسته من بسته شد به دامانش
دو چشم خسته خود دوختم بر این دربار
فَنَیتُ سُکرَ شبابی بغَفلةٍ عنها
و لیتَ اسمعُ صوتَ الدَّلیلِ بالإنذار